زندگی شخصی و پیشینه کاترین پیرس
برای کسانی که شاید کمتر با «خاطرات خونآشام» آشنا باشن، کاترین پیرس در نگاه اول، آنتاگونیست اصلی و همزاد (Doppelgänger) شخصیت اصلی سریال، الینا گیلبرت (Elena Gilbert)، به نظر میرسه اما خیلی زود میفهمیم که داستان کاترین خیلی عمیقتر و پیچیدهتر از این حرفهاست و اون یه خونآشام چند صد ساله است که استاد دستکاری و فریبه و تاریخچهاش پر از خیانت، فرار و تلاش برای زندهموندنه.
کاترین فقط یه دشمن معمولی نیست. اون کاتالیزور بسیاری از اتفاقات مهم سریاله. رابطهاش با برادران سالواتوره (استفن و دیمن) در گذشته، سنگ بنای بسیاری از درگیریها و تنشهای زمان حال رو تشکیل میده. حضورش مثل یه طوفان، زندگی همه رو زیر و رو میکنه و ما رو مجبور میکنه تا مرز بین عشق و نفرت، بقا و شرارت رو دوباره بررسی کنیم. کاترین آینهای تاریک برای الیناست، نشون میده که الینا تحت فشار و شرایط مشابه، چه پتانسیلهایی (چه خوب و چه بد) میتونست داشته باشه.
از کاترینا پتروا تا کاترین پیرس
داستان کاترین از خیلی وقت پیش شروع میشه، زمانی که اون هنوز کاترین پیرس نبود، بلکه دختری جوان به نام کاترینا پتروا (Katerina Petrova) بود در بلغارستان سال ۱۴۷۳. کاترینا یه دختر نجیبزادهی جوانه، اما زندگی روی خوشش رو بهش نشون نمیده. اون یه اشتباه میکنه، اشتباهی که در اون دوران نابخشودنی تلقی میشد.
کاترینا خارج از ازدواج باردار میشه و دختری به دنیا میاره. خانوادهاش برای حفظ آبرو، بچه رو بلافاصله ازش میگیرن و کاترینا رو به انگلستان تبعید میکنن. تصور کنید چه ضربهی روحی وحشتناکی! این اولین باریه که کاترینا طعم تلخ از دست دادن و بیرحمی دنیا رو میچشه. این اتفاق، بذرهای بیاعتمادی و نیاز به کنترل سرنوشت رو در وجودش میکاره. شاید همینجاست که اولین ترکها در معصومیت کاترینا ایجاد میشه و زمینهساز تبدیل شدنش به چیزی دیگه میشه.
آشنایی با کلاوس مایکلسون
در انگلستان، کاترینا با اشرافزادهای جذاب و قدرتمند به نام کلاوس مایکلسون (Klaus Mikaelson) آشنا میشه. اما خیلی زود متوجه میشه که کلاوس یه خونآشام اصیل (Original Vampire) و یه هیبرید گرگینه-خونآشامه که برای شکستن نفرینی که روشه، به خون کاترینا به عنوان یک همزاد پتروا نیاز داره. کلاوس قصد داره کاترینا رو در یک مراسم قربانی کنه.
کاترینا که حالا فهمیده چه خطری تهدیدش میکنه، تصمیم میگیره فرار کنه. اون با کمک چند نفر دیگه، از جمله یه خونآشام به نام رز (Rose)، موفق به فرار میشه. اما کلاوس دستبردار نیست. کاترینا میدونه که تا وقتی انسانه، همیشه در خطره و کلاوس بالاخره پیداش میکنه. پس یه تصمیم جسورانه و ناامیدانه میگیره.
کاترینا خودش رو زخمی میکنه و با خوردن خون رز، خودش رو میکشه تا به خونآشام تبدیل بشه. چرا؟ چون خون همزاد فقط وقتی برای شکستن نفرین کلاوس کاربرد داره که همزاد انسان باشه. با تبدیل شدن به خونآشام، کاترینا خودش رو از دید کلاوس “بیفایده” میکنه و امیدوار میشه که دیگه دنبالش نیاد. این یه حرکت فوقالعاده ریسکی و خودخواهانه بود که باعث خشم کلاوس و کشته شدن خانوادهی کاترینا به دست اون شد. اما از دید کاترینا، این تنها راه برای کنترل سرنوشت و تضمین بقای خودش بود. این لحظه، نقطه عطف زندگی کاتریناست؛ جایی که کاترینای معصوم میمیره و کاترین پیرسِ بازمانده متولد میشه.
از اون لحظه به بعد، زندگی کاترین تبدیل میشه به یک تعقیب و گریز پانصد ساله. کلاوس، خشمگین از فرار و تبدیل شدن کاترینا، قسم میخوره که انتقام بگیره. کاترین مجبور میشه دائماً در حال فرار باشه، هویتش رو عوض کنه و به هیچکس اعتماد نکنه.
برای زندهموندن در دنیایی که یه خونآشام اصیل دنبالته، باید خیلی باهوش و بیرحم باشی. کاترین در طول قرنها، هنر دستکاری و فریب رو به حد کمال میرسونه. اون یاد میگیره چطور از جذابیتش استفاده کنه، چطور ذهن آدمها رو بخونه و از نقاط ضعفشون علیه شون استفاده کنه. اون شبکهای از اطلاعات و متحدان موقتی برای خودش میسازه، اما همیشه یه قدم از همه جلوتره و هرگز اجازه نمیده کسی بهش زیادی نزدیک بشه. کاترین مثل یه شطرنجباز ماهره که همیشه چند حرکت بعدی رو پیشبینی میکنه.
خرید انواع مدل کیف خرید پارچه ای کاترین پیرس
ورود به میستیک فالز ۱۸۶۴
قرنها میگذره و کاترین در سال ۱۸۶۴ سر از شهر کوچک میستیک فالز (Mystic Falls) در ویرجینیا در میاره. اینجا جاییه که یکی از مهمترین و تراژیکترین فصلهای زندگیش رقم میخوره.
کاترین با دو برادر جوان و جذاب به نامهای استفن سالواتوره (Stefan Salvatore) و دیمن سالواتوره (Damon Salvatore) آشنا میشه. اون هر دو برادر رو افسون میکنه و با هر دوشون وارد رابطه میشه. استفن، جوانتر و رمانتیکتر، عاشق کاترین میشه و دیمن، بزرگتر و سرکشتر، شیفتهی شور و هیجان و خطر کاترین میشه. کاترین از عشق هر دو برادر لذت میبره و اونها رو با خونش به خونآشام تبدیل میکنه.
کاترین با بیرحمی با قلب هر دو برادر بازی میکنه و بذر کینه و رقابت رو بینشون میکاره، رقابتی که تا بیش از یک قرن بعد ادامه پیدا میکنه. اما اوضاع در میستیک فالز برای خونآشامها خطرناک میشه. بنیانگذاران شهر متوجه حضور خونآشامها میشن و تصمیم به نابودیشون میگیرن. کاترین برای نجات خودش، معاملهای میکنه و وانمود میکنه که در کلیسایی که خونآشامها رو در اون زندانی کردن، گیر افتاده و سوخته. اون با موفقیت فرار میکنه و استفن و دیمن رو با این باور که عشقشون مرده، تنها میذاره. این خیانت، زخمی عمیق بر قلب هر دو برادر باقی میگذاره و رابطهشون رو برای همیشه تغییر میده.
بازگشت به میستیک فالز مدرن
بیش از ۱۴۵ سال بعد، در زمان حال سریال، کاترین دوباره به میستیک فالز برمیگرده. بازگشتی که همه چیز رو به هم میریزه.
دلایل بازگشت کاترین مثل همیشه پیچیدهاس. در ظاهر، به نظر میرسه که برای پس گرفتن عشق استفن و اذیت کردن الینا، همزادش، برگشته. اما کمکم مشخص میشه که انگیزههای عمیقتری هم در کاره. اون هنوز از کلاوس میترسه و به دنبال راهی برای تضمین بقای خودشه. شاید هم بعد از قرنها فرار، دنبال یه جور ثبات یا حتی انتقام از کسانی بود که فکر میکرد بهش خیانت کردن. بازگشتش باعث میشه که رازهای گذشته فاش بشن، روابط به چالش کشیده بشن و خطر دوباره به میستیک فالز برگرده.
کاترین و الینا گیلبرت
رابطهی کاترین و الینا، رابطهی سایه و اصله. الینا نمایندهی همون انسانیت و معصومیت که کاترین قرنها پیش از دست داده. کاترین هم به الینا حسادت میکنه و هم ازش متنفره، چون الینا تونسته عشق برادران سالواتوره رو به شکلی واقعیتر به دست بیاره. این رقابت و تضاد بین دو همزاد، یکی از محورهای اصلی داستانه. کاترین مدام سعی میکنه زندگی الینا رو نابود کنه، اما شاید در اعماق وجودش، یه حسرت کوچیک نسبت به زندگیای که الینا داره، وجود داشته باشه
کاترین و استفن سالواتوره
رابطهی کاترین با استفن همیشه پر از ابهام بوده. آیا اون واقعاً عاشق استفن بود؟ به نظر میرسه استفن اولین عشق واقعی کاترین بعد از تبدیل شدن به خونآشام بوده. اون همیشه یه جور وسواس نسبت به استفن داشت و نمیتونست تحمل کنه که استفن عاشق کس دیگهای (الینا) باشه. اما عشق کاترین همیشه خودخواهانه و کنترلگرانه بود. اون بیشتر از اینکه عاشق خود استفن باشه، عاشق ایدهی داشتن استفن و برتری نسبت به الینا بود.
کاترین و دیمن سالواتوره
رابطهی کاترین با دیمن متفاوت بود. دیمن شیفتهی جنبهی تاریک و بیپروای کاترین بود و کاترین هم از این شیفتگی لذت میبرد. بینشون یه جاذبهی شدید و خطرناک وجود داشت، اما آیا عشق بود؟ دیمن سالها فکر میکرد عاشق کاترینه، اما در نهایت فهمید که اون فقط یه بازیچه بوده و عشق واقعیش الیناست. کاترین هم به نظر میرسید بیشتر از دیمن به عنوان یه ابزار یا یه سرگرمی استفاده میکرد، هرچند شاید یه جایی در اعماق وجودش، یه ذره علاقه به دیمنِ بیپروا وجود داشت.
خرید انواع مدل گردنبند دخترانه فانتزی کاترین پیرس
کاترین و کلاوس مایکلسون
رابطهی کاترین و کلاوس، رابطهی ترس و بقاست. کلاوس کابوس پانصد سالهی کاترینه. تمام زندگی کاترین تحتالشعاع فرار از کلاوس بوده. اون از کلاوس متنفره، اما بیشتر از اون، ازش میترسه. این ترس، انگیزهی اصلی بسیاری از تصمیمات و بیرحمیهای کاترینه. کاترین هر کاری میکنه تا از دست کلاوس در امان بمونه، حتی اگه به قیمت نابودی دیگران تموم بشه.
ویژگی | جزئیات |
---|---|
نام اصلی | کاترینا پترووا |
تاریخ تولد | ۵ ژوئن ۱۴۷۳ |
محل تولد | بلغارستان |
وضعیت خونآشامی | خونآشام (تبدیل شده در ۱۴۹۲) |
فرزندان | نادیا پترووا |
روابط کلیدی | استفان و دیمن سالواتوره، الینا گیلبرت، کلوس میکائلسن |
نقش در سریال | آنتاگونیست اصلی در فصلهای ۱، ۲، ۴، ۵، ۸ |
مرگ نهایی | فرستاده شدن به جهنم و تبدیل به حاکم در فصل ۸ |
نتیجهگیری
کاترین پیرس با استعداد، پشتکار و خلاقیت بینظیر خود توانسته است جایگاه ویژهای در دنیای موسیقی به دست آورد. از دوران کودکی تا ورود به صحنههای جهانی، او همواره با تلاش فراوان مسیر هنری خود را طی کرده است. موسیقی او تلفیقی از احساسات، داستانهای شخصی و تجربیات زندگی است که باعث میشود آثارش مورد توجه مخاطبان قرار گیرد. آیندهای درخشان در انتظار اوست و هوادارانش بیصبرانه منتظر آثار جدیدش هستند.